سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلاورکلا121

این وبلاگ در نظر دارد مسایل علمی و ادبی را در خود انعکاس دهد
صفحه خانگی پارسی یار درباره

با بوی بد دهان به طور قطعی خداحافظی کنید

    نظر

با بوی بد دهان به طور قطعی خداحافظی کنید

با بوی بد دهان به طور قطعی خداحافظی کنید در روش درمان بوی بد دهان با لیزر،مراقبتهای ویژه ی پس از جراحی نیز حذف می گردد، به طوری که پس از پایان یافتن جلسه درمان،بیمار می تواند بر خلاف روش جراحی متداول به راحتی غذا مصرف کند.
 امروزه بوی بد دهان halitosis به طور چشمگیری شایع شده است و باعث رنجش و ناراحتی دیگران در برخورد های اجتماعی با افراد مبتلا به بوی بد دهان می باشد. همچنین در زندگی زناشویی و در بین اعضای خانواده فرد مبتلا به این بیماری بیشتر مورد توجه و نکوهش قرار می گیرد.

 

 


 


در مواقعی فرد مبتلا به بوی بد دهان خودش متوجه این حالت نشده و با خیال راحت تمایل به هم صحبتی با اطرافیان را دارد و در محل کار یا سایر مکانهای عمومی نیز ممکن است برای عدم ناراحتی شخص مبتلا به بوی بد دهان این موضوع را به فرد نگویند و فقط از او دوری نمایند.  
 


بوی بد دهان در اثر عوامل مختلفی اتفاق می افتد و معمولا" قابل درمان می باشد و افرادی هستند که با اطلاع از این بیماری و پیدا نکردن روش درمان دچار ناراحتی های فکری و کناره گیری از دوستان و آشنایان خود شوند. 
 


 


گاهی اوقات بوی بد دهان علت ناشناخته ای دارد و با اجرای روشهای مختلف و انجام معاینات لازم به عامل ایجاد بوی بد دهان پی نبرده و باعث سردرگمی  این افراد می شود و لذا فرد مجبور به استفاده دائم از آدامس قرص یا اسپری های خوشبو کننده دهان می باشد که ممکن است عوارضی را در پیش داشته باشد.

 


 


 


ولی در موردی که بوی بد دهان به صورت ناشناخته به موارد دهانی مربوط شود، بعد ازمعاینه می توان با انجام لیزر توسط متخصص مربوطه،بدون جراحی، خونریزی یا درد از بوی بد دهان به طور قطعی خلاص شد. موارد مختلفی که باعث بوی بد دهان می شوند عبارتند از : 1 - دلایل غیر مرتبط با حفره ی دهان
مثل ناراحتیهای گوارشی معده، سینوزیت، کم آبی بدن، مصرف پیاز یا سیر و سیگار کشیدن.

 

2 -دلایل مرتبط با حفره ی دهان که به سه بخش تقسیم می شوند _ دندانها :
وجود دندانهای پوسیده یا پرکردن نامناسب دندان ترمیم شده ، در اثر ایجاد گیرغذایی در موارد گفته شده به لثه ی محافظ  دور دندان آسیب می رسد و به خودی خود می تواند موجب بوی بد دهان شود.
_ لثه :
با علائم مشخصه خونریزی و قرمزی بافت لثه که در اثر مسواک زدن غیر صحیح و خارج نشدن مواد غذایی از لثه، بوی بد دهان را نیز به همراه خواهد داشت.
_ زبان :
در گروه اندکی از افراد، بلند بودن جوانه های چشایی ( پرزهای زبان ) در بخش انتهای زبان می تواند عاملی برای ایجاد بوی بد دهان باشد که با مسواک زدن روی زبان معمولا" بوی بد دهان از بین می رود.
 


 


 


عامل اصلی التهاب لثه و ایجاد بوی بد دهان : علاوه بر موارد گفته شده که عامل بوی بد دهان می باشند مانند ( ترمیمهای نا مناسب، پوسیدگی، دخانیات و غیره )،یک مورد دیگر به نام پلاکتهای باکتریایی وجود دارد که شروع آن از یک پلاکت زرد رنگ نرم و چسبیده، بعد از مدتی که مسواک می زنید تشکیل می شود و طی فرایند شناخته شده ای تبدیل به جرم می شود.


 

جرم های دندانی بر اساس ارتباط با لثه ای به دو گروه بالا لثه ای و زیر لثه ای که عاملی برای بوی بد دهان هستند تقسیم می شود :
1 - جرمهای بالا لثه ای
معمولا" قابل رویت هستند و ممکن است محدود به یک دندان یا گروهی از دندانها شود و نسبت به جرم زیر لثه ای آسیب کمتری می رساند.
2 - جرمهای زیر لثه ای
در زیر لبه لثه قرار گرفته و به راحتی دیده نمی شود و در معایناتی که فرد در دندانپزشکی انجام می دهد این جرم لثه کشف شده و بسیار چسبنده و متراکم هستند و نقش اصلی را در بروز بیماریهای لثه و عاملی  برای بروز بوی بد دهان در افراد می باشند.  
 

روشهای درمان جراحی بوی بد دهان در حفره ی دهانی : همانطور که گفته شد مهمترین عامل بوی بد دهان درحفره ی دهانی جرمهای زیر لثه ای می باشد که با 2 روش زیر قابل درمان می باشد:
درمان بوی بد دهان با روش جراحی متداول : هدف اولیه در این درمان حذف التهاب لثه و تصحیح شرایطی است که باعث وقوع مشکلات لثه گردیده است. درمان بوی بد دهان در این روش در 4 مرحله قابل انجام است که در مراحل پیشرفته بیماری بوی بد دهان، معمولا" درمانهای جراحی نیز غیر قابل اجتناب هستند. هدف از جراحی لثه دستیابی به عمق ضایعات و حذف باکتریهای نفود کرده در ناحیه ریشه دندان و در استخوان پشتیبان آن است که به صورت معمول این قسنتها غیر قابل دسترس هستند و همین عدم دسترسی باعث بوی بد دهان شده و فرد سر درگم می ماند. در درمانهای متداول جراحی از ایجاد یک برش در لثه ( فلپ ) ، بافت لثه از سطوح استخوان جدا شده و جرم تشکیل شده ،بافت عفونی و الهاب حذف می شوند. پس از شستشوی ناحیه تحت جراحی با مواد ضد میکروبی ،مجددا" بافت لثه را به محل اولیه برگردانده و بخیه می خورد. و بعد از این جراحی دردهای ناحیه بخیه خورده و استفاده از آنتی بیوتیک و مسکن ها حتمی می باشد.
و اکنون درمان بوی بد دهان  با دستگاه لیزر، بدون جراحی خونریزی و درد در دندانپزشکی:

 


در این روش جهت رفع بوی بد دهان از انرژی لیزر که از طریق یک فایبر شیشه ای قابل انعطاف به سمت لثه هدایت می گردد.  چون لیزر نوعی نور است لذا توانایی نفوذ عمیق در بافت لثه و حذف باکتریها را بدون نیاز به جراحی باز لثه ( فلپ ) دارا می باشد.  




 
 

بنابراین لیزر می تواند بافت عفونی و ملتهب لثه را در عمیق ترین ضایعات لثه انجام دهد. با کاهش تعداد باکتریها توسط تابش لیزرمی توان از تجویزآنتی بیوتیکهای فراوان وعوارض جانبی اینها خودداری کرد.  
 

از آنجایی که  دردرمان بوی بد دهان با لیزر،عروقی خونی بسته می شود و خونریزی حین جراحی و تورم لثه بعد از جراحی با لیزر وجود ندارد ،لذا روش لیزر مورد قبول و رضایتمندی بسیاری از افراد مبتلا به بوی بد دهان شده است. در درمان بوی بد دهان با لیزر،با انسداد الیاف عصبی لثه کاهش درد را در 90 در صد افراد موجب می شود. در روش درمان بوی بد دهان با لیزر،مراقبتهای ویژه ی پس از جراحی نیز حذف می گردد، به طوری که پس از پایان یافتن جلسه درمان،بیمار می تواند بر خلاف روش جراحی متداول به راحتی غذا مصرف کند. و در نهایت در روش درمان بوی بد دهان با لیزر با توجه به خاصیت جوش دادن بافت های لثه توسط تابش لیزر،نیاز به بخیه زدن را مرتفع می سازد واحتمال تشکیل بافت اضافه در لثه(اسکار)به حداقل می رسد. با توجه به کاربرد لیزر در بوی بد دهان افرادی که مبتلا به بوی بد دهان در قسمت حفره ای بوده اند از این روش بی خطر و سریع برای رفع بوی بد دهان خود که به صورت ناشناخته ای از طریق لثه تولید می شد استفاده کرده اند و دیگراز دیگران کناری گیری نمی کنند  


تاثیر شاهنامه بر اشعار حافظ

    نظر
تاثیر شاهنامه بر اشعار حافظ
شاهنامه که ستون مهم و بنیان استوار زبان فارسی است تاثیر زیادی براشعار شاعران بعد از دوره حکیم فردوسی داشته است و یکی از این شاعران که از اسطوره ها و قهرمانان شاهنامه الهام گرفته حافظ شیرین سخن است که استادانه و هوشیارانه از مفاهیم اسطوره ای در اشعار خود بهره برده است .

سیمای اسطوره های ایرانی در اشعار حافظ و شخصیت های اسطوره ای یکی از مهم ترین مباحث دیوان حافظ شیرازی است . بدون شک حافظ ، قله رفیع فرهنگ و اوج تبلور شخصیت انسانی ایرانی است ، حافظ خود در زمان حیاتش به این امر آگاه بود است که بلوغ ، هنر و شعرش از مرزهای ایران قرن هشتم گذشته و او را دردانه عالم وجود ساخته است . این ویژگی خاص انسانهای آگاه و داناست که در زمان خود بر اهمیت و عظمت کار خود وقوف دارند و خوب می دانند که در چه راهی قدم گذاشته اند و آثار آنها چه اثری بر جامعه بشری دارد .

ـ عراق و پارس گرفتی به شعر خوش حافظ

بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است

ـ به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند

سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی

ـ شکر شکن شوند همه طوطیان هند

زین قند پارسی که به بنگاله می رود

حافظ با وقوف کامل بر منابع عظیم اسطوره ای ، تاریخی و ادبی با هنرمندی بی نظیر خود ، اسطوره های ایرانی و اسلامی را به صورت فشرده و در نهایت ایجاز در غزلیات و اشعار خود آورده است . او با هنرمندی تمام جواهرات رنگارنگ را تراش داده و با توانمندی تمام در قالب یک بیت یا حتی یک مصرع گنجانده است .

 

? جام جهان نما

گویند «جمشید» را «جام» می بود که چون در آن نگریستی احوال جهان و اسرار نهان بدیدی و از ورای حجاب زمان و بعد مکان ، آنچه خواستی مشاهده کردی . این جام را به «کیخسرو» نیز نسبت میدهند

چنانکه حکیم فردوسی در شاهنامه آورده است وقتی کیخسرو فرزند سیاووش به پادشاهی رسید و بر سپاه توران زمین غلبه کرد و کشور ایران آرامش یافت.

چو کیخسرو آمد به کین خواستن

جهان ساز نو ساخت آراستن

ز توران زمین گم شد آن آب و جاه

بیامد به خورشید بر ، تخت شاه

بپیوست با شاه ایران سپهر

برآزادگان بر ، برافکند مهر

در زمان پادشاهی کیخسرو عده ای از شهر ارمان که نزدیک مرز ایران با توران بود ، به دادخواهی نزد کیخسرو آمدند و اظهار داشتند گرازان وحشی در ناحیه آنها به مزارع و کشتزارها و حتی درختان حمله می کنند و آسایش را از آنها سلب کرده اند .

گراز آمد اکنون فزون از شمار

گرفت آن همه بیشه و جویبار

همان چارپایان و همان کشتمند

چه مایه از ایشان به ما بر گزند

چون کیخسرو گفتار دادخواهی آنها را شنید ، از ناموران و دلاوران پرسید چه کسی جویای نام است ؟ و اگر بتواند این مشکل را رفع کند هرچه بخواهد به وی می دهم . از میان دلاوران ، بیژن فرزند گیو دلاور پای پبش نهاد و قبول کرد که به جنگ گرازان برود . ولی پدرش از اینکه بیژن جوان اعلام آمادگی کرد ، ناخرسند شد . ولی بیژن گفت من جوانم ولی اندیشه پیران دارم و بدن فکر و اندیشه کاری انجام نمیدهم .

کیخسرو پیشنهاد بیژن را پذیرفت و به سردار دیگر خود « گرگین میلاد » که مسن تر از بیژن بود گفت که چون بیژم راه ارمان را نمی داند ، برای نابودی گرازها تو هم همراه بیژن به ارمان برو .

بیژن و گرگین به حوالی شهر ارمان رسیدند و چون گرگین فکر میکرد که بیژن در جنگ با گرازان موفق نخواهد شد با او همراهی نکرد و بیژن به تنهائی و با شجاعت به جنگ گرازان رفت و آنها را کشت و دندانهای بلند چند گراز را کند تا نزد کیخسرو ببرد .

گرگین با بداندیشی و حسادت سعی کرد بیژن را فریب دهد و هنگامی که عزم مراجعت داشتند ، به بیژن گفت در نزدیکی اینجا نزدیک مرز توران ، جشنگاهی است بسیار خرم و زیبا و پر از سبزه و گلهاست و می توانی سری به آنجا بزنی و پس از آن برمیگردیم .

بیژن جوان خام شد و پیشنهاد گرگین را پذیرفت و بسوی مکانی که گرگین گفته بود به راه افتاد و بدانجا رسید و در آنجا منیژه دختر افراسیاب شاه توران که او هم بدان جشنگاه آمده بود ، ملاقات کرد و طی ماجرای جالبی پایش به دربار افراسیاب کشید و چون افراسیاب از این موضوع مطلع شد دستور داد بیژن را در چاهی زندانی کنند .

گرگین با این دسیسه و گرفتار کردن بیژن ، خودش با اسب بدون سوار بیژن به ایران زمین برگشت . وقتی پدر گیو از سرگذشت پسرش پرسید ، گرگین به دروغ گفت که با همدیگر به جنگ گرازها رفتیم و در راه برگشت ، بیژن گورخری دید و بدنبال او رفت و دیگر برنگشت و هر چه گشتم فقط توانستم اسبش را پیدا کنم . ولی گیو نامور ، حرف های گرگین را باور نکرد .

چو بشنید گیو این سخن ، هوشیار

بدانست که او را تباهست کار

ز گرگین سخن سر بسر خیره دید

همه چشمش از روی او تیره دید

گیو شکایت به کیخسرو برد و کیخسرو گرگین را دربند کرد و به گیو قول داد بدنبال بیژن همه جا را خواهد کشت و اگر پیدا نشد در ماه فروردین در جام گیتی نما نگاه می کنم و محل او را می یابد .

گیو تا پایان زمستان صبر کرد و با آمدن ایام نوروز نزد کیخسرو رفت .

چو نوروز خرم فراز آمدش

بدان جام فرخ نیاز آمدش

بیامد پر امید آن پهلوان

ز بهر پسر کوژ گشته ، نوان

چو خسرو ، رخ گیو پژمرده دید

دلش را بدرد اندر ، آزرده دید

بیامد بپوشید رومی قبای

بدان تا برد پیش یزدان ثنای

خروشید پیش جهان آفرین

به رخشنده بر ، چند کرد آفرین

ز فریادرس ، زو فریاد خواست

وز اهریمن بدکنش داد خواست

خرامان از انجا بیامد پگاه

بسر برنهاد آن کیانی کلاه

پس آن جام برکف نهاد و بدید

درو هفت کشور همی بنگرید

زکار و نشان سپهر بلند

همه کرد پیدا ، چه وچون ، چند

ز ماهی بجام اندرون تا بره

نگاریده پیکر بدو یکسره

چه کیوان ، چه هرمز ، چه بهرام ، شیر

چه مهر و چه ماه ، چه ناهید و تیر

همه بودنیها بدو اندرا

بدی جهان ار افسونگرا

بهر هفت کشور بنگرید

که آید ز بیژن نشانی پدید

سوی کشور گرگساران رسید

بفرمان یزدان ، مرو را بدید

بدان چاه بسته به بند گران

ز سختی همی مرگ جست اندر آن

در نظم و نثر پارسی از « جام جهان نما » که در آن همه عالم نموده می شد و با اسامی دیگری چون « جام جم » ، « جام کیخسرو » ، « جام جمشید » ، « جام گیتی نما » ، « جام جهان بین » ، « آئینه سکندر » ، «آئینه سلیمان » و غیره یاد کرده اند . فرهنگ نویسان گفته اند ؛ جامی بوده است که احوال خیر و شر عالم در آن معلوم می شد .

 

? حافظ و جام جهان بین

حافظ نیز در غزلیات و اشعار خود از مضمون جام جم و جام جهان نما برای بیان مفهوم ضمیر آگاه مردان روشن بین و کسانی که از سر غیب و اسرار الهی با خبرند ، استفاده کرده است . و اعتقاد دارد که هر کسی با سعی تلاش و کسب فیض از محضر مردان نیک اندیش می تواند جام جهان بین داشته باشد و براسرار درون با خبر گردد و خیر و شر را بیابد .

- جام جهان نماست ضمیر منیر دوست

اظهار احتیاج ، خود آنجا چه حاجتست ؟

- روان تشنه ما را بجرعه ای دریاب

چو میدهند زلال خضر ز جام جمت

- آئینه سکندر جام می است بنگر

تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

- هر آنکه راز دو عالم ز خط ساغر خواند

رموز جام جم از نقش خاک ره دانست

- ساقی بیار باده و با مدعی بگو

انکار ما مکن که چنین جام جم نداشت

- گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو

گفت : افسوس که آن دولت بیدار بخفت

- ترا ز حال دل خستگان چه غم که مدام

همه دهند شراب خضر ز جام جمت

- آنکس که بدست جام دارد

سلطانی جم مدام دارد

- دلی که غیب نمایست و جام جم دارد

ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد

- سالها دل طلب جام جم از ما می کرد

و آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

- گفتم این جام جهان بین بتو کی داد حکیم ؟

گفت آنروز که این گنبد مینا می کرد

- بسر جام جم آنگه نظر توانی کرد

که خاک میکده کحل بصر توانی کرد

- دل در جهان مبند و ز مستی سئوال کن

از فیض جام و قصه جمشید کامگار

- گرت هوسست که چون جم بسر غیب رسی

بیاد همدمی جام جهان نما می باش

-کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار

که من پیمودم این صحرا به بهرامست و نه گورش

- ای جرعه نوش مجلس جم ، سینه پاک دار

کائینه ایست جام جهان بین که آه ازو

- جمشید جز حکایت جام از جهان نبرد

زنهار دل مبند بر اسباب دنیوی

- گوهر جام جم از کان جهانی دگر است

تو تمنا ز گل کوزه گران می داری

- باده نوش از جام عالم بین که بر اورنگ جم

شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختی

- چو مستعد نظر نیستی وصال مجو

که جام جم نکند سود وقت بی بصری

- همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان

پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی

- بده ساقی آن می کزو جام جم

زند لاف بینائی اندر عدم

 

? جمشید ، تخت جم

جمشید یکی از بزرگ ترین قهرمانان آریائی است و در افسانه های ایرانی بی شک نقش او و نوآوری هایش ، همچنین شخصیت ممتاز و خویشکاری او و وجود فره ایزدی ، او را چونان خورشید تابناک اقوام آریائی جلوه گر ساخته است .

به روایت شاهنامه فردوسی ، جمشید نام پادشاهی است از پادشاهان قدیم ایران زمین و چهارمین پادشاه ، بعد از پایه گذاری سلسله پادشاهی توسط کیومرث بود که پس از پدرش تهمورث ، به پادشاهی رسید . وی در اول جم یعنی سلطان و پادشاه بزرگ ، نام داشت . سبب جمشید نامیدن آن شد که او سیر عالم می کرد و چون به آذربایجان رسید روزی بود که آفتاب به نقطه حمل آمده بود ، دستور داد که تخت مرصعی را در جای بلند گذاشتند و تاج جواهر نشان بر سر نهاد و بر آن تخت نشسته و چون آفتاب طلوع کرد و پرتو آفتاب بر آن تاج و تخت افتاد ، شعاعی در نهایت روشنی پدید آمد و چون به زبان پهلوی شعاع و انوار نور را « شید » میگویند ، این لفظ را بر جم افزودند و وی را « جمشید » گفتند یعنی پادشاه روشن و در آن روز جشنی عظیم برپا کردند و آن را روز را « نوروز » نام نهادند .

- جهان انجمن شد بر تخت اوی

فرومانده از فره بخت اوی

- به جمشید بر گوهر افشاندند

مر آن روز را روز نو خواندند

حافظ در اشعار خود با بهره گیری از این داستان شاهنامه ، بارها از جمشید و تخت جمشید یاد کرده است و از بین رفتن تخت جمشید و عظمت بارگاه او را نشانه ای برای انسان عاقل به منظور عدم تعلق انسان به دنیا فانی و دل نبستن به اسباب دنیوی و عبرت گرفتن از سرگذشت جمشید و تخت وی ، می داند .

- قدح به شرط ادب گیر ، زانکه ترکیبش

ز کاسه سر جمشید و بهمنست و قباد

- که آگهست که کاووس و کی کجا رفتند

که واقفست که چون رفت تخت جم برباد

- بیفشان جرعه برخاک و حال اهل دل شنو

که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد

- صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان

که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد

- بر تخت جم که تاجش معراج آسمانست

همت نگر که موری با آن حقارت آمد

- دل در جهان مبند و بمستی سئوال کن

از فیض جام و قصه جمشید کامگار

- ای حافظ ، ار مراد میسر شدی مدام

جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش

- تاج شاهی طلبی ، گوهر ذاتی بنمای

ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی

- جمشید جز حکایت جام از جهان نبرد

زنهار دل مبند براسباب دنیوی

 

? کاووس

کاووس پسر کیقباد یکی از پادشاهانی است که در شاهنامه داستان مفصلی دارد . کاووس صد و پنجاه سال پادشاهی کرد و پادشاهی مقتدر ولی کم خرد بود و هم او بود که پسرش سیاووش را بدلیل پای بندی به عهد و پیمان صلح با افراسیاب ، از خود راند و سیاووش به ناچار به سوی سرزمین توران رفت که بعدا از این هجرت ، داستان غم انگیز و اسطوره ای سوگ سیاووش پیش آمد .

بهر حال حافظ در سه بیت از اشعار خود به ناپایداری دنیا و سرگذشت کاووس اشاره می کند :

- که آگهست که کاووس و کی کجا رفتند

که واقفست که چون رفت تخت جم برباد

- کی بود در زمانه وفا ؟ جام می بیار

تا من حکایت جم و کاووس کی کنم

- تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار

تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو

 

? سیاووش

حافظ در غزلیات خود فقط یکبار به داستان و نام سیاووش پسر کاووس که به توران و دربار افراسیاب پناهنده شد و فرنگیس دختر افراسیاب را به همسری گزید و در نهایت بدست افراسیاب شاه ترکان به صورت مظلومانه ای کشته شد اشاره می کند :

شاه ترکان سخن مدعیان می شنود

شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد

 

? افراسیاب ، شاه ترکان

در بیت بالا ، حافظ به افراسیاب یا همان شاه ترکان و دشمن ایرانیان ، اشاره دارد . افراسیاب پادشاهی ستمکار و پهلوان نامدار و جادو منش و بدخوی توران و حریف و هماورد رستم و کشنده داماد و پناهنده اش ، سیاووش است ، که خود سرانجام به دست کیخسرو کشته شد . حافظ همچنین در چهار بیت زیر نیز بر افراسیاب پسر پشنگ تورانی اشارتی می نماید :

- گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش

جام کیخسرو طلب ، کافراسیاب انداختی

- شوکت پور پشنگ و تیغ عالمگیر او

در همه شهنامه شد داستان انجمن

- سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل

شاه ترکان فارغست از حال ما، کو رستمی؟

- شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت

دستگیر ار نشود لطف تهمتن چکنم

 

? رستم ، تهمتن

در دو بیت زیر حافظ با زیرکی و مهارت خاص خودش ، هم به داستان بیژن و اسارت وی بدست شاه ترکان و زندانی بودن او در چاه ، و هم به نجات وی توسط رستم ، پهلوان نامدار ایران اشاره دارد :

- سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل

شاه ترکان فارغست از حال ما ، کو رستمی؟

- شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت

دستگیر ار نشود لطف تهمتن چکنم

 

? کیخسرو

یکی از پادشاهانی که حافظ در اشعار خود با استفاده از سرگذشت وی ، بر ناپایداری دنیا اشاره نموده ، کیخسرو پسر سیاووش است :

- بیفشان جرعه برخاک و حال اهل دل شنو

که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد

- تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار

تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو

- گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش

جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی

- صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان

که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد

 

? خسرو پرویز

حافظ در غزلیات خود در دو بیت نیز به پرویز و یا همان خسرو پرویز پادشاه مشهور ایران نام می برد و در ضمن در همان حال به خسرو و شیرین نیز که داستان آنها در شاهنامه آمده است اشارتی دارد :

حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان

که لبش جرعه کش خسرو شیرین منست

سپهر برشده پرویز نیست خون افشان

که ریزه اش سر کسری و تاج پرویزی است

 

? بهرام گور

یکی دیگر از پادشاهانی که حافظ از وی یاد کرده است بهرام گور است . بهرام گور در صید و شکار گورخر با کمند و تیر مهارتی بی نظیر داشت و در شاهنامه در این باره داستان سرائی شده است .

کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار

که من پیمودم این صحرا ، نه بهرامست و نه گورش

فریدون ، سیامک ، بهمن ، قباد ، دارا ، اردوان

از پادشاهانی که حافظ بدانها اشارتی دارد سیامک پسر کیومرث ، فریدون ، بهمن و قباد ، دارا و اردوان است :

- شکل هلال هر سر مه میدهد نشان

از افسر سیامک و ترک کلاه زو

- تاج شاهی طلبی ، گوهر ذاتی بنمای

ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی

- قدح به شرط ادب گیر ، زانکه ترکیبش

ز کاسه سر جمشید و بهمنست و قباد

 

? دارا ، اردوان

- تخت تو مسند جمشید و کیقباد

نام تو غبن افسر دارا و اردوان

- آئینه سکندر جام می است بنگر

تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا

 

حجت الله مهریاری
1 - بررسی اساطیر در دیوان حافظ - دکتر محمد همایون سپهر - فرهنگ مردم ایران - شماره 10 - 1386
2 - دیوان عزلیات - حافظ شیرازی - بکوشش دکتر خلیل خطیب رهبر - چاپ شانزدهم - انتشارات صفی علیشاه - 1374
3 - لغت نامه دهخدا - انتشارات دانشگاه تهران - 1372
4 - شاهنامه فردوسی - به کوشش پرویز اتابکی - نتشارات علمی و فرهنگی - 1375


همه مصائب امام حسین(ع) به اختیار خودشان بود

    نظر
همه مصائب امام حسین(ع) به اختیار خودشان بود
آیت‌الله العظمی بهجت تأکید داشت همه مصائب امام حسین(ع) به اختیار خودشان بود. زیرا در روز عاشورا بر آن حضرت عرضه شد که یا... 

فرزند مرحوم آیت‌الله العظمی بهجت گفت: پدرم تأکید داشت همه مصائب امام حسین(ع) به اختیار خودشان بود. زیرا در روز عاشورا بر آن حضرت عرضه شد که یا پیروزی را انتخاب کن یا لقاءالله را و ایشان در کمال اختیار انتخاب کرد. 

 

در بخش نخست درباره آداب زیارت سیدالشهداء(ع) و دلیل متبرک بودن ضریح ایشان بحث شد. بخش دوم نیز به فلسفه عزاداری برای اباعبدالله(ع) اختصاص داشت.
علت جاودانگی امام حسین (ع)

* به نظر شما مقدمات شناخت امام حسین (ع) چیست؟

ـ برای شناخت امام حسین (ع) باید مقدمات و اطلاعاتی از حضرت داشت و از اسرار کار بزرگ ایشان مطلع بود. باید دانست چرا امام حسین (ع) اینقدر جاودانه شد. در دنیا حوادث کمی اتفاق نیفتاده است. چرا عاشورا و کربلا باید اینگونه بماند؟ در صورتی که جنگ‌ها و ویرانی‌ها و آتش زدن‌ها و بی‌رحمی‌های زیادی در دنیا به وقوع پیوسته است.

چرا حادثه ایشان این امتیاز را پیدا کرده است؟ باید دید سرّ این ماجرا در چه بوده است. آیت‌الله بهجت می‌فرمود کار امام حسین (ع) در عالم نظیر ندارد و تک است و مال خودش است. قرآن کتابی است که دست نخورده مانده و از پشت پرده و همه مطلب اطلاع دارد.

شما اگر در قرآن دقت کنید، بین همه افرادی که آمدند و پاک باختگی را شروع کردند و خودشان را در مسیر اطاعت خداوند قرار دادند، خداوند از حضرت ابراهیم (ع) خیلی تعریف می‌کند. حضرت ابراهیم را به عنوان الگو برای بشر معرفی می‌کند. قرآن تعریف می‌کند که حضرت ابراهیم که به دنیا آمد، در محیط مذهبی نبود و از وضعیت محیط خانوادگی و اجتماعی او می‌گوید.

آن حضرت در آن محیط بزرگ شده و معلم و استاد نیز ظاهرا نداشته است. او نشست و فکر کرد که آیا کار جامعه درست است؟ این چیزهایی که مردم به عنوان خدا معرفی می‌کنند، خداست؟ خودشان اینها را می‌سازند و بعد به آن کرنش می‌کنند، پس این چه خدایی است؟  اگر این مرا آفریده است، که من خودم او را آفریده‌ام؟!

از کودکی فکر کرد و به این نتیجه رسید که پس این نمی‌تواند خدا باشد. خدا را باید در جای دیگری جستجو کرد. در آسمان و زمین هرچه تفکر کرد، فهمید که هیچ‌یک از مخلوقات نمی‌توانند خدا باشند. حتی خورشید با همه عظمتش به غروب می‌انجامد. او دید به هرچه فکر می‌کند، خدایی او را نمی‌بیند ولی بالاخره این عالم مهندسی دارد.

اگر کسی یک قدم بردارد، خداوند 10 قدم برایش بر می‌دارد

به این نتیجه رسید که باید آفریننده و خدا و مهندس عالم کسی باشد که در دسترس نیست و به چشم محسوس ما نمی‌آید. یک دفعه گفت: «وَجَّهتُ وَجهی لِلَّذی...» من اصلا به خدای حقیقت همه عالم رو کردم. خدا هم که می‌گوید اگر کسی یک قدم بردارد، من ده قدم می‌آیم. تا این ندا را بلند کرد، خداوند نیز به طرفش آمد و یکی یکی نشانش داد و حضرت ابراهیم (ع) رشد کرد.

بشری که همه علومش از این پایین می‌گذرد، وقتی علمی را از آن بالا بگیرد، خیلی بهتر رشد می‌کند. لذا خداوند ایشان را الگو مثال می‌زند که او آمد جلو و ما هم آمدیم. خداوند می‌گوید ما مقام او را بالاتر می‌بردیم تا نبی شد و سپس پیغمبر شد و او را فرستادیم تا دیگران را هدایت کند.

ماجرا ادامه پیدا می‌کند تا حضرت ابراهیم (ع) به سن پیری رسیده بود و دارای فرزند نبود. وقتی در پیری به او بشارت دادند که تو صاحب فرزند می‌شوی، تعجب کرد و به گفته خود قرآن گفت ما دیگر پیر از کار افتاده‌ایم و چگونه بچه دار می‌شویم. خداوند فرمود برای من که همه کائنات را آفریدم کاری ندارد.

خداوند به ایشان فرزند می‌دهد و سپس به ایشان دستور می‌دهد حالا این زن و بچه را بردار به هزاران کیلومتر آن طرف‌تر ببر. آن زمان فلسطین، سرزمین سرسبزی بوده و حضرت باید آنها را از آنجا به بیابان‌های بی آب و علف می‌برده است. نقل و انتقال در آن زمان نیز بسیار مشکل بوده است، آن هم در وادی که اصلا آب پیدا نمی‌شود.

ایشان باید همه این مسیر را در بیابان‌های بی آب و علف طی می‌کرده تا به حجاز برسند. حضرت ابراهیم (ع) این کار را می‌کند و به دستور خداوند زن و بچه خود را در بین کوههای پیچیده به هم رها می‌کند. البته در آنجا دشمنی نبوده، خداوند از او به عظمت یاد می‌کند.

خداوند حضرت ابراهیم(ع) را با محبت فرزندش آزمایش کرد

همسر ایشان می‌گوید در این بیابان ما را به که می‌سپاری؟ حضرت جواب می‌دهد به خدا می‌سپارم. خداوند هم که خودش دعوت کرده بود و خودش نیز از مهمانش پذیرایی کرد. حضرت ابراهیم وقتی در راه برگشتن است، می‌گوید: « رَبَّنا اِنّی أَسکَنتُ بِوادیٍ...» من زن و بچه‌ام را در جایی گذاشتم که هیچ سبزی هم نروییده است.

ایشان از خدا می‌خواهد که نسل مرا از اولیا و انبیاء قرار بده و همه آنها از دوستداران و رفقای تو باشند. بعد از چندین سال که حضرت ابراهیم (ع) می‌رود به آنها سر می‌زند، با جوانی برومند روبه رو می‌شود و این فرزند خیلی برای او عزیز است.

وقتی این فرزند به همراه پدر در صفا و مروه قدم می‌زنند، پدر به او می‌گوید که من باید سر تو را ببرم. خداوند می‌خواهد این پدر را که در پیری صاحب این فرزند شده و در این سن و سال جوانش را دیده و دلش به این فرزند متمایل شده است را آزمایش کند. پسر می‌گوید پدر جان هر دستوری را که داری انجام بده و من امیدوارم بتوانم صبر کنم.

پدر او را به قربانگاه می‌برد و شمشیر را که پایین می‌آورد، با اینکه آن را تیز کرده اما حتی گلوی حضرت اسماعیل (ع) را اینقدر زخم نمی‌کند که قطره‌ای خون بیاید و خراشی ایجاد شود. حضرت ناراحت می‌شود و سپس خداوند برایش قربانی می‌فرستد و این عمل از او پذیرفته می‌شود.

سالها بعد وقتی می‌خواهند حضرت ابراهیم (ع) را در آتش بیندازند، جبرئیل کنار او می‌آید و می‌گوید چه کار داری؟ حضرت به او می‌گوید من با تو کاری ندارم با آن کسی که کار دارم، خودش می‌بیند چه اتفاقی می‌افتد. اینقدر به خدا امیدوار است و ایمان دارد که از جبرئیل با اینکه نماینده خداست، کمک نمی‌خواهد.

حضرت ابراهیم(ع) پس از تمام آزمایشات الهی تازه به مقام امامت ر‌سید

یعنی ایشان به خدا می‌گوید همین‌که در محضر تو هستم که معشوق حقیقی هستی، کافیست. حضرت ابراهیم(ع) این مسیرها را طی می‌کند تازه به مقام امامت می‌رسد. امامت مقامی بود که در سن بزرگسالی آن هم پس از این آزمایشات به او دادند. برای چنین شخصیتی خداوند آیه‌ها می‌آورد و جریان او را تکرار می‌کند تا بنده‌ها به سمت خداوند پرواز کنند.

این یک نفر را داریم که از بقیه بالاتر باشد و خداوند از او تمجید کند و او را الگو نشان دهد. این یک نفر هم تا اینجا آمده و بچه او نیز یک خراش برنداشته‌ است و خداوند این همه مقام به او داده است.

خداوند شخصیتی چون امام حسین (ع) را یکبار آفریده است

پس از او در عالم هستی فقط شخصیتی چون امام حسین (ع) آمده است. خداوند دیگر کسی را اینچنین ندارد که در طبق اخلاص هرچه را داشته و دارد، به پای معشوق و معبود حقیقی خود می‌دهد. این شخصیت، تک است.

امام حسین (ع) عزیزترین موجود روی زمین بوده است. آن وحشی‌های بیابانی که برای کشتن ایشان آماده شده بودند، که در اخبار و روایات حداقل حدود سی هزار نفر بوده‌اند. همه این سی هزار نفر هم‌پای امام حسین (ع) که هیچ، هم‌پای کودک امام حسین (ع) هم هیچ، حتی هم‌پای غلام ایشان نیز نمی‌شدند.

دشمنان ایشان افراد خونخواری بودند که از درّنده‌ترین حیوانات پست‌تر بودند. چرا که حیوان مطابق طبیعت خودش عمل می‌کند ولی اینها انسان بودند و مطابق پست‌ترین حیوانات عمل کردند، پس از حیوان پست‌تر هستند.

اگر امام حسین (ع) با علم و فرهنگ و ملکاتی که دارد، به جز حسب و نسب، در یک کفه ترازو و همه آن سی هزار نفر و حتی همه بشریت آن موقع در کفه دیگر بودند، در برابر ایشان هیچ بود.

حتی فرزندان ایشان چنان فرهنگی دارند که جوان 20 ساله ایشان وقتی امام می‌فرماید الآن ندایی شنیدم که گفت اینها به سمت مرگ می‌روند.

جوانش به ایشان می‌گوید اینکه ناراحتی ندارد. مگر ما بر حق نیستیم؟ پس پای حق خود می‌ایستیم و برای حق جان می‌دهیم. این فرهنگ یک جوان 20 ساله است. وقتی فرهنگ فرزندان ایشان در این حد است، خود اباعبدالله (ع) چه فرهنگی دارد؟

آیت‌الله بهجت می‌گفتند: همه عالم در مقابل یاران امام حسین ارزشی ندارند

پدرم می‌فرمود با آن همه کمالات و مقامات که اهل بیت (ع) دارند، به‌ گونه‌ای است که تمام عالم هیچ نسبتی با آنها ندارد و اصلا عالم در مقابل آنها ارزشی ندارد. خدا می‌داند چه عظمتی دارند و در عالم چه خبر است. حیف است که در عالم یک نفر آدم عادی از آنها عزیزتر زندگی کند.

امام حسین (ع) لقاءالله را در برابر پیروزی انتخاب کرد

کار ایشان نیز در مقابله با آنها انتخابی بود. برای اینکه از جانب خدا به ایشان پیشنهاد شد که شما لقاءالله را می‌خواهید یا پیروزی را؟ و حضرت خود لقاءالله و پیوستن به معبود حقیقی را انتخاب کرد.

حتی از ماوراء برای کمک ایشان آمدند و ایشان نپذیرفت. اجنه آمدند و گفتند یابن رسول‌الله ما حاضریم مبارزه کنیم و دشمنان را از بین ببریم. امام نپذیرفت و فرمود اگر قرار بر این کار باشد من از شما اختیاراتم بیشتر است.

آیت‌الله بهجت می‌گفتند: همه مصائب امام حسین (ع) به اختیار خودشان بود

این عبارت پدرم است که می‌گفت: حضرت سیدالشهدا (ع) با اختیار خود آن‌همه مصائب و شهادت و اسارت اهل و عیال خود را تحمل نمود. زیرا در روز عاشورا بر آن حضرت عرضه می‌شد که یا نصر و پیروزی را انتخاب کن و یا لقاءالله را و ایشان در کمال اختیار انتخاب کرد.

حتی در روایات داریم که لشگر امام حسین (ع) چند بار چنان بر دشمن حمله کردند که برخی از  دشمنان از آنها فرار ‌کردند تا نزدیک کوفه ‌رسیدند. چون دشمنان با انگیزه شهادت نمی‌جنگیدند. آنها آمده بودند که چیزی گیرشان بیاید. برعکس، سپاه امام حسین (ع) چون انگیزه والا و الهی داشت، با همه توان می‌جنگید.

هرگز تسلیم ذلت نمی‌شوم

* به نظر شما آیا امام حسین (ع) برای جنگ رفت؟

ـ ایشان حکومت‌طلب و جنگ‌طلب نبود. چون همین امام حسین (ع) بود که 10 سال با معاویه سر کرد و قیام نکرد. چون آنها با امام کاری نداشتند و به اجبار از ایشان بیعت نخواستند. از ایشان نخواستند تسلیم به ذلت شود. اما این حکومت خواستار ذلت امام بود. انسان مومن به هیچ وجه نباید عزت خود را بدهد.

آیت‌الله بهجت می‌گفتند: خداوند هرگز از سه چیز نمی‌گذرد ...

پدرم بارها می‌گفت: خداوند هرگز از سه چیز نمی‌گذرد. یکی شرک است و دیگری خون انسان هاست و سومی آبرو و عزت یک انسان.

هیچ کس حق ندارد عزت یک انسان را از او بگیرد. معاویه چون می‌دانست امام تسلیم نمی‌شود و ذلت را نمی‌پذیرد با ایشان کاری نداشت. ولی یزید از ایشان بیعت می‌خواست و می‌گفت بیا و اقرار کن که من (یزید) خلیفه رسول‌الله (ص) هستم.

آن هم کسی که هیچ نسبتی با رسول خدا (ص) ندارد. هیچ یک از کارهایش حتی شبیه رسول خدا (ص) نیست. از همه لحاظ با ایشان 180 درجه فاصله دارد. مطلب بعدی که نشان می‌دهد امام دنبال جنگ نبودند این است که حضرت به مسلم فرمود با مردم کوفه مهربان باش.

حضرت مسلم می‌توانست حتی قبل از آمدن امام حسین (ع) کار دشمن را یکسره کند

مرحوم آیت‌الله بهجت در یک عبارتی می‌فرمود اگر حضرت مسلم می‌خواست بجنگد، 30 هزار نفر با او بیعت کرده بودند. حداقل همان 30 هزار نفری که به جنگ با امام حسین (ع) آمدند، با مسلم بیعت کرده بودند و ایشان می‌توانست همان روز اول جنگ کند. در مقر حکومتی که ابن زیاد پناه آورد، بیست نفر بیشتر حضور نداشتند.

مسلم به راحتی می‌توانست آنجا را محاصره کند. منتها ابن زیاد از مهربانی حضرت مسلم سوء استفاده کرد و چند نفر را فریب داد و حکومت را در دست گرفت. شاید حضرت مسلم می‌اندیشیده که فقط برای دفاع از خودش باید بجنگد و برای گرفتن این مکان‌ها اجازه جنگ نداشته است.

این عبارت پدرم است که در این رابطه می‌فرمود حضرت سیدالشهدا (ع) به حضرت مسلم فرموده بود با مهربانی رفتار کند. شاید سبب کشته شدن و شهادت مسلم همین بوده است که اذن جنگ نداشته وگرنه در دارالاماره، مقر ابن زیاد بیشتر از بیست نفر نبودند. حضرت مسلم می‌توانست کارشان را یکسره کند.

امام حسین با اختیار و به شوق معبود این کار را کرد. علامت این انتخاب‌گری در عاشورا این است که ایشان شب عاشورا به همه گفت بروید. اینها با من کار دارند و شما نمانید و بروید.

اگر ایشان به قصد جنگ آمده بود، به یارانش پیشنهاد برگشتن نمی‌داد. بلکه آنها را برای مقاومت نگه می‌داشت. کسی که قصد جنگ دارد حتی مواظبت می‌کند کسی فرار نکند نه اینکه خودش به آنها بگوید بروید. این امری مسلم است که حرکت ایشان انتخابی بوده است. کسی که قصد جنگ دارد، سربازان فراری از میدان جنگ را تیرباران می‌کند.

پدرم می‌فرمود بسیاری از لشگریان از آن حضرت جدا شدند و بستگان نزدیک باقی ماندند. تعدادی نیز از جانفشان‌های واقعی و کسانی که معرفت بالایی داشتند، ماندند. آنگاه حضرت به آنها فرمود در حالی که شما همراه با من خود را برای مرگ آماده می‌کنید، پس اینها را بدانید... اینجاست که حضرت کم کم پرده‌ها را کنار می‌زنند. جایی است که دیگر آنهایی که باید بمانند، مانده‌اند. حالا که نیروهای خالص مانده‌‌اند، حضرت کمی پرده‌ها را کنار می‌زنند.

امام حسین به دشمن پیشنهاد کرد جنگ نکنیم

بارها امام حسین (ع) به دشمن پیشنهاد کرد که جنگ نکنیم و من نیز تسلیم به ذلت نمی‌شوم. حتی پیشنهاد کرد که ما و شما نزد یزید برویم که مخالفت کردند و فکر کردند ایشان می‌خواهد فرار کند. حتی ایشان راه سومی پیشنهاد کرد که من به گوشه‌ای از مرزهای کشورم می‌روم و با شما کاری ندارم. این را نیز نپذیرفتند.

بنابراین امام حسین (ع) تمام حجت را برای آنها تمام کرده و همه راهها را برای آنها اقامه می‌کند ولی آنها هیچ کدام را نمی‌پذیرند. حضرت سیدالشهدا (ع) عاشقانه این حرکت را انجام داد و آنقدر بر این قضیه عاشق بود که وقتی دشمنان بنا را بر جنگ گذاشتند، خواست تا با همه توان بایستد و کمک‌های غیبی یا کمک‌های اجنه را نپذیرفت.

مصیبت‌ها و سختی‌ها امام حسین(ع) را برافروخته‌تر می‌کرد

در هیچ جا نداریم که ایشان شکوه کرده باشد. حتی داریم که هرچه مصیبت‌ها و سختی‌ها بیشتر می‌شد، حضرت برافروخته‌تر می‌شد. مثل عاشقی که به وصال معشوق می‌‌رسد، چه‌طور هرلحظه التهاب بیشتری دارد، حضرت لحظه به لحظه برافروخته‌تر می‌شدند.

آیت‌الله بهجت می‌فرمود سیدالشهدا (ع) لقاءالله و وصال عاشق به معشوق را انتخاب کرده بود و با اختیار خود آن مقامات عالیه را طی کرد. کسانی که همراه ایشان ماندند هم از مخلصان واقعی بودند.

ماجرای نبرد بدون زره عابس

یکی از فرماندهان ایشان، «عابس» و در جنگاوری بسیار معروف است. او وقتی به میدان می‌رفت دشمن فرار می‌کرد. او وقتی دید دشمن فرار می کند، زره خود را درآورد. این نشان می‌دهد اینها که ماندند، عاشقند.

حضرت قاسم وقتی در جواب امام حسین (ع) می‌گوید مرگ برای من از عسل شیرین‌تر است، این فقط یک حرف نیست. او شوخی نکرده است. مسئله کشته شدن است. پدرم می‌گفت آیا این تعبیر شوخی است؟ این شیرینی مرگ در دید اینها خیلی عجیب است. اینها تربیت شدگان مکتب امام حسین‌ (ع) هستند. حالا ببینید خود سیدالشهدا (ع) چه عشقی دارد که پرتویی از آن عشق به اطرافیان رسیده است.

پدرم می‌گفت آنها معاهده و پیمان اساسی را که با خدا داشتند، انجام دادند. آنها پای آرمان خویش ایستادند و جان دادند. کار امام حسین (ع) شاهکار خلقت است. کار به این عظیمی را فقط ایشان انجام داده است. شاید دیگران هر کدام یک خصوصیت را داشته‌اند اما جمع بین همه اینها را فقط یک نفر دارد و آن اباعبدالله (ع) است.

امام با وجود همه بلاها و مصیبت‌ها می‌فرماید: الهی راضی‌ام به رضای تو!

مسئله مهم دیگر این است که همه این بلاها در یک روز بر ایشان وارد می‌شود. زخم روی زخم بر ایشان وارد می‌شود. عزیزان و فرزندان را می‌دهد باز می‌گوید: «إلهی رِضاً بِرِضائِک».

خودش را تقدیم می‌کند و نه تنها شهادت که سر ایشان را نیز بریدند و به شهرها بردند. بدن ایشان را زیر سم اسب‌ها له کردند.

غیرت امام حسین (ع)

آن چیزی که خیلی برای انسان اهمیت دارد، ناموس اوست. وقتی هنوز ایشان زنده بودند، دشمنان به خیمه‌ها حمله کردند، ایشان با آن ناتوانی که در حال شهادت بودند، گفتند من هنوز اینجا زنده هستم، چرا به ناموس من کار دارید؟

خیمه‌ها را بر سر اهل و عیال ایشان به آتش می‌کشند و آنها را به اسارت می‌برند و به طناب کشیده و با شلاق می‌زنند و شهر به شهر می‌برند. می‌بینیم امام حسین (ع) به معنای واقعی همه چیزش را تقدیم می‌کند.

حضرت ابراهیم(ع) تصمیم گرفت کارد را بزند و این کار را کرد ولی فرزند او زخمی هم نشد، خداوند از ایشان قبول کرد و در مورد امام حسین (ع)، به راستی همه عزیزان و خودش را سر بریدند. علاوه بر آن زن‌ها و بچه‌ها را نیز به اسارت کشیدند. عظمت کار ایشان آیا در عالم تک نیست؟

به راستی شخصیت اباعبدالله (ع) بزرگترین الگوست


فضیلت گریه بر امام حسین(ع)

    نظر
 
 
 
گریه بر امام حسین(ع) از نماز شب بالاتر است
امام حسین (ع) شخصیت بی‌نظیری است که خداوند در عالم وجود فقط همین یکی را آفریده است. این به این معنی نیست که بقیه هیچ‌‌ کدام...

به مناسبت ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان اباعبدلله‌الحسین علیه‌السلام گفت‌وگوی مشروحی را با حجت‌الاسلام والمسلمین علی بهجت انجام داده‌ایم که در بخش دوم و پایانی به دیدگاه‌های آیت‌الله العظمی بهجت درباره فلسفه عزاداری می‌‌پردازیم.

انبیاء برای امام حسین علیه‌السلام گریه کرده‌اند

* چرا برای امام حسین علیه‌السلام گریه کنیم؟/ فلسفه گریه از دید آیت‌الله بهجت چه بود؟

ـ امام حسین (ع) شخصیت بی‌نظیری است که خداوند در عالم وجود فقط همین یکی را آفریده است. این به این معنی نیست که بقیه هیچ‌‌ کدام از این ویژگی‌ها را نداشته‌اند، ولی کسی که همه این ویژگی‌ها و خوبی‌ها را تا حد اعلی داشته باشد و همه چیزش را بدهد فقط اباعبدلله (ع) است.

کار عظیم امام حسین (ع) در عالم، یگانه است. حالا ما برای چنین شخصیت عظیمی گریه می‌کنیم. گاهی این گریه مرتبه‌ای از ناراحتی است و گاهی مرتبه‌ای از محبت است و اشک از شدت شوق و علاقه است و انسان نمی‌تواند تحمل کند و اشک می‌ریزد.

گریه ذاتاً چند نوع است. گریه می‌تواند از سر خوف، شوق، محبت، ناراحتی و... باشد. خیلی از انبیاء از خوف خدا گریه می‌کردند. وقتی عظمت خدا را احساس می‌کردند و در حضور او حتی خیال دیگری می‌کردند، از خوف گریه می‌کردند. اصلا داشتن اندیشه‌ای غیر از خدا برای آنها وحشتناک بوده است.

پدرم می‌گفت این حرف چیست که می‌گویند گریه یعنی چه؟ خیلی از انبیاء از خوف خدا بکاء داشته‌اند. آیا از شوق لقاء خدا بکاء نداشتند؟ گریه از شوق رسیدن به معشوق حقیقی عالم داشته‌اند. علاوه بر آن داریم که خود انبیاء برای امام حسین (ع) گریه می‌کردند. آنها وقتی عظمت کار امام حسین (ع) را درک کردند، اشکشان جاری شد و توسل پیدا کردند. این مسئله، تک بودن و عظمت کار امام حسین (ع) را نشان می‌دهد.

عظمت کار امام حسین(ع) در برابر کار ابراهیم خلیل(ع)

امام حسین (ع) وجود عظیمی است که خدا او را دوست دارد. چه‌طور دوستش دارد؟ آیا همان‌طور که حضرت ابراهیم را دوست دارد؟ نه، خیلی بالاتر از آن است. چرا خداوند اینگونه به اباعبدلله (ع) محبت دارد؟ حضرت ابراهیم تسلیم امر خدا شد و زن و یک فرزند را به بیابان بی آب و علف برد که در آنجا دشمن نبود. یا در سالهای بعد فرزندی را که رعنا شده بود به قربانگاه برد و خواست به دستور خدا قربانی‌اش کند و از آن گذشت ولی فرزندش حتی یک جراحت برنداشت و قطره‌ای خون از او جاری نشد.

خداوند برای حضرت ابراهیم سوره‌ای نازل کرد و در شأن ایشان این همه آیات دارد. حالا سوال من این است اگر خداوند می‌خواست راجع ‌به امام حسین (ع) بگوید، چه می‌کرد؟ چند برابر حضرت ابراهیم باید در مورد او می‌گفت؟ یعنی اگر بعد از قضیه حضرت ابراهیم و عبودیت و گذشت و سرسپردگی که نسبت به خداوند داشت، حالا خداوند راجع ‌به امام حسین (ع) سوره‌ای نازل می‌کرد، چه می‌گفت؟ خداوند چه تعریفی از او می کرد؟

اگر ما با آن نشانه‌ها و الگوها و ابزارهای شناسایی که خداوند داده، به عظمت کار امام حسین (ع) نگاه کنیم، اینقدر عظیم است که اصلا نمی‌توانیم عظمت آن را درک کنیم. گاهی گریه ما احساسی است در حالی‌که این گریه می‌تواند کارکردهای بسیار بیشتری داشته باشد.

گریه، اذن دخول و محرم شدن انسان است

پدرم می‌گفت: گریه، رابطه انسان با آن طرف عالم است. گریه، واسطه و رابطه است. وقتی که می‌خواهید وارد حرمی شوید و پا به حریمی بگذارید، طلب اجازه می‌کنید و اذن دخول می‌گیرید.

می‌گویید یا خداوند من وارد شوم؟ آیا یا پیامبر وارد شوم؟ یا امام وارد شوم؟ و در روایت است که اگر برای اذن دخول زیارت امام حسین (ع) اشک از چشمت جاری شد، بدان اجازه داده شده است.

پس این اشک رابطه انسان با ماوراء است. این اشک یک نشانه است. یک رمز است. فقط یک اتفاق فیزیکی نیست. پدرم تأکید داشت خود گریه یک اذن و اجازه است. مثل چراغی است که روشن می‌شود و برای تو نشانه است. اگر اشکی آمد، علامت این است که به تو اذن داده‌اند. این عین عبارت آقاست.

پس اشک گاهی به اعلی علییین وصل است و کلیدش از آنجا زده شده است. ممکن است خیلی‌ها این را نفهمند و بگویند خرافات است، در حالی‌که این اشک به عالم بالا مربوط می‌شود.

مطلب دیگر این است که گریه به واسطه جهتی که مصرف می‌شود دارای عظمت است. باید دید چه معرفتی این اشک را به وجود آورده است. مهم است که عاملی که این کلید را زده است، چه بوده است.

گریه بر سیدالشهدا علیه‌السلام، بالاتر از نماز شب

پدرم می‌گفت: گریه بر سیدالشهدا (ع) از افضل مستحبات باشد. گریه بر سیدالشهدا (ع) از همه مستحبات بالاتر است حتی از نماز شب! چون نماز شب حالتی جسمی دارد ولی گریه بر سیدالشهدا (ع) رقّت روحی است و عامل آن، آن را در درون انسان به وجود آورده است. کلید آن از نهان قلب خورده است و این خیلی ارزشمند است.

آیت الله بهجت، 50 سال هر هفته مراسم داشتند و خودشان جلوی در می‌نشستند

* التزام آیت‌الله بهجت به برگزاری روضه اباعبدلله (ع) تا چه حدی بود که حتی تداوم آن را در وصیت نامه خود ذکر کردند؟

ـ مسئله روضه اباعبدلله (ع) اینقدر برای آیت‌الله بهجت مهم بود که حدود 50 سال هر هفته مجلس داشتند و ایشان حاضر نبود به این سادگی این کار را ترک کند. حتی در حال مریضی اصرار داشت که این مجلس باید برقرار شود و اصرار داشت که خودش باید حضور داشته باشد. خیلی برایش مهم بود که از اول مجلس حضور داشته باشد.

سالها این مجلس روضه در منزل ایشان بود و پدرم درها را باز می‌کرد و خودش دم در می‌نشست و برای هرکسی که وارد می‌شد، احترام می‌کرد. هیچ وقت اینگونه نبود که فقط برای شخصیت خاصی بلند شود و برای همه این احترام را قائل می‌شد.

استاد آیت‌الله بهجت پای سماور می‌نشست و در روضه سیدالشهدا علیه‌السلام چای می‌داد

ایشان می‌گفت: استاد بزرگ ما، مرحوم غروی کمپانی (آیت الله کمپانی اصفهانی) که از لحاظ علمی در سطح بالایی بود، در مجالس روضه ابا عبدالله (ع) پای سماور می‌نشست و چای می‌داد.

مطلب دیگری که پدرم در این روضه‌ها بر آن اصرار داشت این بود که مجلس به مناسبت هر امامی که برگزار شده بود، باید آخرش به امام حسین (ع) ختم می‌شد. ایشان تأکید می‌کرد امام حسین (ع) منشأ همه اینهاست و اینقدر بزرگ است که همه اینها به او متوسل می‌شدند. نه تنها امامان، بلکه قبل‌تر از آن پیامبران نیز به ایشان متوسل می‌شدند.

خواندن زیارت عاشورا هر روز با صد لعن و صد سلام

مرحوم آیت‌الله بهجت هر روز زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام می‌خواند و بارها می‌گفت: آقایی از خدا خواسته بود تا زیارت عاشورایش هیچ روزی ترک نشود حتی در روز مرگش. ایشان نمی‌گفت که این درخواست خود من است. در حالی‌که ما می‌دیدم خودش هر روز این کار را می‌کرد.

ایشان روز یکشنبه رحلت کرد. یک روز قبلش که شنبه بود، دیدم ایشان مشغول خواندن زیارت عاشورا شده بود و هنگامی که برای رفتن به درس جلوی در ایستاده بود، صد لعن و صد سلام را با تسبیح می‌شمرد. آن روز از همه روزها سرحال‌تر بود.

ایشان هر روز که به درس می‌رفت، شاید با تأخیر می‌رسید. به هرحال سن ایشان بالا بود و کمی کارها با تأخیر انجام می‌شد. خودشان می‌گفت کاری مانند لباس پوشیدن که در گذشته در عرض پنج دقیقه انجام می‌دادم، شاید الآن بیست دقیقه از من وقت می‌گیرد.

ایشان همیشه تا آماده می‌شدند، چند دقیقه‌ای از وقت گذشته بود که به دم در می‌رسیدند. ولی آن روز آخر، نیم ساعت زودتر جلوی در نشسته بودند و صد لعن و صد سلام را با تسبیح می‌گفتند که پس از آن عارضه‌ای به ایشان دست داد که گفت من امروز به درس نمی‌روم.

مرحوم آیت‌الله بهجت تا لحظات آخر به خواندن زیارت عاشورا آن هم با صد لعن و صد سلام و حضور در مجلس سیدالشهدا (ع) التزام داشت. حتی در حالت مریضی می‌گفت من را به مجلس ببرید که می‌خواهم طلب شفا در مجلس امام حسین (ع) کنم.

پس از من، از ثلث مانده‌هایم، مجلس عزا و روضه سید‌الشهدا (ع) را اقامه کنید

* سفارش آیت‌الله بهجت در مورد عزاداری برای اباعبدلله علیه‌السلام چه بود؟

ـ سفارش پدرم همیشه این بود که خدا می‌داند این توسلات برای انسان چه می‌کند. این توسل برای انسان یک ارتباط است. چه‌طور وقتی یک لامپ را به الکتریسیته متصل می‌کنیم، نور می‌دهد. انسان اگر به اینها متوسل شود، اسباب وصل می‌شود. این توسل، یاد معشوقِ معشوق افتادن است. چون این بزرگواران عاشق خداوند بودند و خدا نیز عاشق آنها بود.

انسان وقتی به آنها متصل شود، انگار به خدا متصل شده است. این توسلات انسان را خدایی می‌کند. نظر ایشان این بود که انسان هرچه می‌تواند در این زمینه کم نگذارد. لذا خود ایشان با آخرین توانش می‌آمد.

ایشان در وصیت‌نامه خود ذکر کردند که بعد از من از ثلث مانده‌هایم، مجلس عزا و روضه سید‌الشهدا (ع) را اقامه کنید. ایشان می‌گفت اگر من در عمرم 50 سال مراسم گرفتم، کم است و بعد از من شما باز هم برایم مراسم روضه اباعبدلله (ع) را بگیرید. ایشان روی این مسائل خیلی توصیه و تأکید داشت.

شرکت در مجالس روضه سیدالشهدا علیه‌السلام تعظیم شعائر است

* خود ایشان چه عمل خاصی را در ماه محرم انجام می‌دادند؟

ـ یکی از کارهای ایشان این بود که در مراسم مختلفی که برای اباعبدلله (ع) گرفته می‌شد، به اندازه توانشان شرکت می‌کردند. از زمان قدیم که من بچه بودم، ایشان به شرکت در این مجالس التزام داشت. شرکت در مجالس این بزرگواران را عظمت بخشیدن به یاد و نام آنها می‌دانست.

لذا می‌گفت شرکت در این مجالس تعظیم شعائر است. ما باید به شعائر خود عظمت بخشیده و عزیز نگه داریم و برایمان مهم باشد و به آنها اعتنا کنیم و برایشان وقت بگذاریم و عمر عزیز خود را صرف آن کنیم. در این روزها خواندن زیارت عاشورا را به خصوص در تاسوعا و عاشورا با احوالات بیشتری انجام می‌داد.

به ما توصیه می‌کرد در این روزها (ایام محرم) این زیارت را بخوانید. مطلب دیگر اینکه خنده ایشان اصولا صدا نداشت و همیشه در حد یک لبخند بود. اما در این روزها ایشان اصلا همان لبخند را هم نداشت و پیوسته گرفته بود و به یاد امام حسین (ع) در حزن بود و می‌گفت: همین به یاد آنها بودن را فقط خدا می‌داند چقدر اجر دارد.

ایشان اصرار داشت وقتی مجلس می‌گیرید، برتری‌ها و امتیازات اهل بیت (ع) را بگویید. فضائل و مناقب این حضرات را بگویید و نسبت به این قضیه ابراز احساسات کنید. حتی اگر گریه و اشک شما نمی‌آید، حالت گریه به خود بگیرید و در حال حزن باشید. تباکی کنید.

شرکت در مراسم امام حسین (ع) همان محبت ذی‌القربی و اجر رسالت پیامبر(ص) است

آیت‌الله بهجت همیشه می‌گفت: شرکت در مجالس سیدالشهدا (ع) محبت به ذی‌القربای پیامبر (ص) است. در آیه قرآن است که شما به ذی‌القربای پیامبرتان محبت کنید. پیامبر(ص) فرمود من پیامبر شما بودم و از شما چیزی نمی‌خواهم و اجر و مزدی جز محبت به نزدیکانم نمی‌خواهم.

خداوند به پیامبر (ص) می‌فرماید: «قل»، بگو من از شما اجر نمی‌خواهم، فقط به نزدیکانم محبت کنید. محبت می‌خواهم. این خیلی لطیف است. چون انسان بالاترین چیزی که می‌تواند بدهد، محبت و عشق و دوستی است و خداوند و پیامبرش فقط همین را از انسان می‌خواهند.

پدرم می‌گفت شرکت در مراسم امام حسین (ع) همان ابراز عشق و محبت است. همان دوستی و محبت ذوی‌القرباست که خداوند دستور داده است. این شرکت در مراسم اجر رسالت پیامبر (ص) است. شما به این نیت برو و به خدا بگو تو گفتی و من هم آمدم. من همان محبتی را که تو می‌خواهی انجام می‌دهم. به کسانی که تو دوستشان داری و عزیز می‌داریشان، محبت می‌کنم.

ایشان در عبارت دیگری می‌گفت بر همه لازم است این کار را انجام بدهند. در این کاری که از دست برمی‌آید، کوتاهی نکنند و در این مجالس شرکت کنند و صرفا با ریتم مداح به هیجان نیایند و چیزی که آنها را به هیجان می‌آورد، عشق باشد.